زندگی نامه شهید اعظم اسلام زاده
شهدای دانش آموز میانه
شهدای دانش آموز میانه

نرم افزار اندروید شهدای دانش آموز میانه

.::. نرم افزار اندروید (apk) جبهه مجازی .::.

    http://up.gebhemajazi.ir/view/550848/3834793128.gif

    بر روی عکس کلیک کنید...


    دانلود مستقیم با استفاده از کد QR

    http://up.persianscript.ir/uploadsmedia/2f99-index.png

لوگوی حمایتی جبهه مجازی

همسنگران جبهه‌ مجازی

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584406/logoo-4.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584415/%D9%84%DB%8C%D8%AF%D8%B1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584471/%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87%20%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584405/logoo-1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584413/%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584411/%D8%B9%D9%84%D9%82%D9%85%D9%87.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584414/%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%AF%20%D9%85%D9%87%D8%AA%D8%A7%D8%A8.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584410/%D8%B9%D8%B7%D8%B1%20%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584409/%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1.jpg

    http://up.gebhemajazi.ir/view/584417/%D9%85%D8%B9%D8%A8%D8%B1%20%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%A8%D8%B1%DB%8C%20%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg

    https://rozup.ir/view/3317505/akbarnaseri.png


.::.ابزار های جبهه مجازی.::.


    ساعت جبهه


کلیپ‏‏‎منتخب‎جبهه



    http://up.gebhemajazi.ir/view/1501498/%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87.gif

     

درباره سایت

Profile Pic
*بسم الله الرحمن الرحیم* بسم رب الشهدا والصدیقین* من محمد عراقی زرنقی فرماندهی اولین جبهه مجازی میانه (مدیرسایت) یا سایت شهدای دانش آموز میانه هستم.

آمار سایت

  • افراد آنلاین : 2
  • بازديد امروز : 185
  • بازديد ديروز : 286
  • آي پي امروز : 66
  • آي پي ديروز : 72
  • ورودی امروز گوگل : 25
  • ورودی گوگل دیروز : 30
  • بازديد هفته : 1,544
  • بازدید ماه : 11,917
  • بازدید سال : 62,046
  • كل بازديدها : 2,031,507
  • ای پی شما : 3.236.27.143
  • مرورگر شما :
  • سیستم عامل :
  • كل کاربران : 86
  • كل مطالب : 739
  • كل نظرات : 125
  • امروز : یکشنبه 07 خرداد 1402

اطلاعات کاربری

عضو شويد
فراموشی رمز عبور؟



عضویت سریع
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد

آخرین ارسال های انجمن

عنوان پاسخ بازدید توسط
1 575 sakbari
0 1318 mehran19
0 1792 admin
0 1877 admin
0 1741 admin
0 1735 maryam
0 1669 milad225
0 1568 maryam
0 1562 admin
0 1609 admin

صفحات انجمن :

بازدید : 996 | تاریخ : پنجشنبه 19 ارديبهشت 1392 زمان : 14:50 | نظرات (0)

زندگی نامه ی شهید

از زبان خواهر شهیده: اعظم در شهر شبستر متولد شد و دوران تحصیل خود را تا زمان شهادتش در میانه گذراند پدرش در زمان کودکی فوت کرد و مادر مهربان او بعد از پدر سرپرست خانواده بود و نسبت به تربیت اعظم خیلی حساس بود .

مادرم خیلی فداکار بود و خودش را به خاطر بچه هایش به سختی می انداخت و محبت مادری بود که او را بدنبال اعظم تا مدرسه کشاند.

یکی از خواهران شهیده: در روز بمباران و روز یکشنبه انتظار نداشتم اعظم به مدرسه برود و چون خانه ما به خانه مادرم نزدیک بود از در خانه مواظب بودم که مادرم اجازه می دهد اعظم به مدرسه برود یا نه و برخالاف نظر مادر اعظم رفت.

در کلاس دوم اقتصاد درس می خواند. بعد از رفتن او مادر نگران می شود و چادرش را سر می کند و از خانه بیرون می آید در کوچه از خانمهای همسایه او را دیده بودند و مانع شده بودند که نرود به او می گویندخطری وجود ندارد و بیشتر دانش آموزان هم رفته بودند.

بالاخره مادر تحمل نمی کند, در حالی که غذا را روی اجاق گذاشته بود دست امین (کوچکترین فرزند خانواده ) را می گیرد و به طرف مدرسه می روند. می رود تا برای اعظم اجازه بگیرد و به خانه بیاورد. از دفتر و از مدیر دبیرستان اجازه می گیرد و در حیاط مدرسه در حالی که کیف اعظم در دستش بود منتظر می شود تا اعظم با دوستانش خداحافظی کند. در این حین آژیر خطر کشیده می شود و با فاصله زمان کوتاهی هواپیماها می رسند. مادر امین را به بغل خودش می گیرد تا آسیبی به او نرسد. بمباران می شود و ترکشهای دشمن گلوی مادر را می برد و اعظم نیز در جای دیگر به شهادت می رسد و امین این بچه کوچک خونین بود و وقتی مرا دید درحال طبیعی خودش نبود وقتی درباره مادر و اعظم پرسیدم جوابهای گنگی می داد دستهایش پر از ترکش و صورتش خونین بود پیراهنش  پاره شده بود او با چشمان خودش دیده بود که سر مادر از بدنش جدا شده و از گلویش خون جاری است .

بعد از بمباران همگی به روستای اطراف رفتیم و تنها خبری که ما از اعظم و مادر داشتیم این بود که زخمی هستند و به تبریز منتقل شده اند و حالشان خوب است. در روستا نیز منتظر آنها بودم که بعد از سه چهار روز خبر شهادت هر دو را آوردند. اعظم از قسمت کمر ترکش خورده بود و شهید شده بود .

شهادت نصیب هر مادر و فرزندی نمی شود و خوشا به حالشان که اینگونه رفتند.  مادر بود که همه را دور هم جمع می کرد از درد دل فرزندانش آگاه می شد خودش می سوخت تا روشنایی بخش زندگی فرزندانش باشد . نام او خانم فاطمه قوطاسلو بود . تحمل دوری از دخترش را که موقع رفتن به مدرسه حلالیت خواسته بود نداشت. رفت و به فرزندش پیوست

نظرات کاربران

نام
ایمیل (منتشر نمی‌شود)
وبسایت
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B :S
کد امنیتی
رفرش
کد امنیتی
نظر خصوصی
مشخصات شما ذخیره شود ؟ [حذف مشخصات] [شکلک ها]