نام کتاب:از بودن تا ماندن زینبیه و ثارالله
نویسنده:جعفر شیخ الاسلامی
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»پکیج های تصفیه فاضلاب | 1 | 533 | sakbari |
»درگیریهای شدید در حومه«حمص» و هلاکت دهها داعشی + نقشه | 0 | 1271 | mehran19 |
»هفت قانون طلایی بقای عشق | 0 | 1752 | admin |
»آشنایی با «فجر» جدیدترین و مدرنترین اسلحه تهاجمی ساخت ایران +عکس | 0 | 1835 | admin |
»کشور تروریست پروری که خود طعمه تروریسم شد+ تصاویر | 0 | 1709 | admin |
»آشوب و فتنه گری جدید جریان صادق شیرازی بر علیه جمهوری اسلامی ایران +تصاویر | 0 | 1711 | maryam |
»تانکهای قدرتمند جهان در یک نگاه+تصاویر | 0 | 1642 | milad225 |
»سپاه پاسداران ایران پهپادهایی با برد ۳۰۰۰ کیلومتر دارد | 0 | 1522 | maryam |
»روایتی تصویری از ۶۹ مورد ظلم «جنایتکار بزرگ» در حق مردم جهان | 0 | 1539 | admin |
»یک عکس از شهید حسین مریدی زاده | 0 | 1577 | admin |
نام و نام خانوادگی : فلور (فروغ) عباسی
اریخ تولد : 1345
نام پدر : نجات ا...
تاریخ شهادت 12/11/65
شماره شناسنامه : 520
محل شهادت: دبیرستان زینبیه
فلور دومین فرزند خانواده در شهر زنجان متولد شد. پدرش کارمند بیمارستان بود . به دلیل انتقال کار پدرش به شهر میانه آمدند.
دوران دبستان و راهنمایی را در مدارس شهر میانه با موفقیت گذراند و وارد دبیرستان شد .
در دبیرستان زینبیه با انتخاب رشته اقتصاد به تحصیل خود ادامه داد.
سال 1365 آخرین سال تحصیلی و زندگی پربار شهید عباسی بود . در روز دوازدهم بهمن 1365 در اثر بمباران وحشیانه و جنایتکارانه هواپیماهای عراقی بهمراه سایر همکلاسانش به خیل شهدای انقلاب پیوست و خون او و دهها شهیده مظلوم دیگر خباثت ظالمان تاریخ درخشان و راهشان پررهرو باد .
مادرش از خصوصیات بارز اخلاقی شهیده چنین می گوید . کم حرف می زد و زیاد گوش می داد. رفتارش محجبانه بود و وقار عجیبی داشد. از لحاظ درسی خوب بود و تلاش خود را در حد توان می کرد .
مادر از دختر شهده اش چنین تعریف می کند . در زمان تحصیل در دبیرستان همسایه ای داشتیم که از لحاظ مالی وضع خوبی داشتند. دختران این همسایه می آمدند دنبال او تا با هم به دبیرستان بروند. یکبار برگشت به من گفت: اینها می توانند دوستان زیاد و مناسبی پیدا کنند. من دنبال کسی می گردم که غریب و تنها باشد و به من نیاز داشته باشد . می خواهم با کسی دوست باشم که دوستی من برای او سودمند باشد .
فلور دختر قانعی بود. یک روز خیلی دیر به خانه آمد کنار آشپزخانه با مهربانی دستهایش را دور گردنم گفت: شما دو تا چادر مشکی دارید. یکنفر در دبیرستان هست که چادرش سوخته و کهنه شده. اگر اجازه بدهید یکی از چادرها را برای او ببرم و من حرفی برای گفتن نداشتم چادر را دادم. رفت داخل آشپزخانه و با عجله لای نان مقداری غذا کشید و آماده رفتن شد. در مقابل نگاه پرسشگر من گفت:
یکنفر از روستا می آید و امروز فوق برنامه دارند و مجبور شده است در مدرسه بماند و حالا هم گرسنه است. تا آخر عمر به من نگفت چادر و غذا را به چه کسانی برد.
دخترم الگو و سرمشق من بود . وقتی از نحوه شهادت شهیده عباسی می پرسیم می گوید:
صبح روز دوازدهم بهمن ماه آماده رفتن شد . بدلیل بمباران روز قبل شهر دلهره عجیبی داشتم هنگام رفتن مانع شدم و خواستم در خانه بماند.
گفت : امتحان جغرافی دارم و باید بروم. از در بیرون رفت ولی مدتی طول نکشید که برگشت به من گفت: نترس زود بر می گردم و دوباره رفت و باز هم برگشت.
این بار گفت: لباس ضخیم بپوشید و اگر آژیر خطر کشیده شد و اتفاقی افتاد به جای امنی بروید و آخرین درخواستش این بود که به خانه مادربزرگش بروم .
آن روز خیلی غیر عادی بود چندین بار خواستم به دنبالش بروم و به خانه بیاورمش ولی چیزی مانعم می شد و بالاخره حادثه در یک لحظه اتفاق افتاد هواپیماها آمدند و شهر بمباران شد.
بعد از بمباران پدرشان را دنبال بچه ها فرستادم . نتوانستم تحمل کنم از خانه بیرون آمدم. در راه دختر های همسن و سال فلور با و دستاهای خونی و چهره های غبارگرفته از کنارم می گذشتند فهمیدم دبیرستان بمباران شد است. به بیمارستان رفتم حال عادی نداشتم به جنازه ها نزدیک می شدم و از هر کدام می پرسیدم: مادر کجایت زخمی شده ولی جوابی نمی شنیدم. نالان دنبال دخترم می گشتم. شهیده عباسی از ناحیه سر ترکش خورده و شهید شده بود .
پدرش او را دفن کرد هنگام دفن دستهایش خونین بود .
در پایان مادر شهید از امت شهید پور می خواهد هر چه بیشتر و بهتر مقام شهداء را ارج نهند و پاسدار خون پاک و مقدس آنها باشند . انشاء الله.
این قطعه شعر توسط مادر شهید عباسی سروده شده است . بمناسبت پنجمین سال شهادت فرزندش
فلور عزیز !
پنج سال از پرواز ملکوتی و خونین تو می گذرد
تونسیم بودی
تو رفتی مرا در فراغت گم کرده ای فلور
تو رفتی به پیشگاه پروردگارت,
حق بود. اما چرا در 19 بهار,
چرا با پیکر پاره پاره
چرا با تن بدون سر
چرا با دستهای خونین ...
سلام بر زینبیه ای زینبیه,
ای نام تو زیبا ,
ای دانشگاه عفت و حیا ای زینبیه,
ای کربلای شهر میانه,
در آغوش تو آن زیبا رخان بخون غلطیدند؛
موها پریشان با سربلندی دستهای خونین بدست هم داده,
سرود عشق شهادت خوانده
ندای رهبر را لبیک گفته
بسوی معبود خود شتافتند .
خوشا به حالت. ای زینبیه
ای قتگاه آن دوشیزگان
آن پاکیزه گان
تو سربلندی,
دشمن تو سیه روست زینبیه,
پر شد دوباره در تو هیاهو,
پر شد دوباه کلاسهایت
زینبیه, حیا و عفت در مکتب توست
عشق و شهادت در آرمان توست
سلام برتو