نام کتاب:از بودن تا ماندن زینبیه و ثارالله
نویسنده:جعفر شیخ الاسلامی
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
»پکیج های تصفیه فاضلاب | 1 | 543 | sakbari |
»درگیریهای شدید در حومه«حمص» و هلاکت دهها داعشی + نقشه | 0 | 1283 | mehran19 |
»هفت قانون طلایی بقای عشق | 0 | 1761 | admin |
»آشنایی با «فجر» جدیدترین و مدرنترین اسلحه تهاجمی ساخت ایران +عکس | 0 | 1845 | admin |
»کشور تروریست پروری که خود طعمه تروریسم شد+ تصاویر | 0 | 1721 | admin |
»آشوب و فتنه گری جدید جریان صادق شیرازی بر علیه جمهوری اسلامی ایران +تصاویر | 0 | 1723 | maryam |
»تانکهای قدرتمند جهان در یک نگاه+تصاویر | 0 | 1651 | milad225 |
»سپاه پاسداران ایران پهپادهایی با برد ۳۰۰۰ کیلومتر دارد | 0 | 1535 | maryam |
»روایتی تصویری از ۶۹ مورد ظلم «جنایتکار بزرگ» در حق مردم جهان | 0 | 1548 | admin |
»یک عکس از شهید حسین مریدی زاده | 0 | 1589 | admin |
دستنوشته های شهید حسین بیدخ:
اشكها آماده باشيد ، باز بايد در سوگ ياران بزير آييد. در كشاكش يک راه ، در پی يک طوفان ،آنان ديگر رفته اند ، نامدارانی كه آمده بودند تا پرچم سبز يک هدف را بر بلندای تاريخ نصب كنند ، كنون بر سر گورشان پرچمی سرخ هويداست .
بستان ، ميعادگاه هزاران نامدار ، هزاران پرچمدار ، هزاران شهيد . حال دوباره تكرار ميشود . بستان دوباره تكرار ميشود ، واين بار دركرخه ، درشوش ، در صالح مشطط . جايگاهی كه زمانی نامدارانی خون را هديه دادند ، قهرماناني دست و پا به عاريه سپردند، مكارم مسجدي ، ژاله ،حجازي ، آخوند زاهد، ….
ديگر كنون گوئی فرسنگها آن طرفتر در مرز لاله هاي سرخ بهاری ميعادگاه دوبارة ماست و در آنجا هزاران شهيد منتظرند .يوسف محمدی ، شوشی ، طاووسی ، نوجوانان ، جوانان پيشرو ، مردان ، بخواب خفتگان ابدی ، خفتگان زنده ، زندگان خفته ، آخوند زاهد ، عصاره و …
و فردا باز همة اينان كه كنون با هم اند ، خواهند رفت . امروز دست در يك كاسه و فردا بر سر گور من ، ديگر خدا حافظ.
برادر ما يك روز با هم بوديم و حال تو كجا و من كجا ؟! در مرز ، ياران منتظرند . خون آنها پيمان مقدس ماست .
خالصان ، شهيدان ، عزيزان ، قهرمانان . آنان كه يكروز پرچمدار بودند ، كنون به سعادت رسيده اند ، اما هنوز ما دردمند يک درديم ، كي آزاد خواهيم شد؟ خدا مي داند . خدايا آزادي مارا از اين دنيا آزادی امت ما از دست اين جنگ نما .
در مرز ياران منتظرند ، اوژنگ ، عيديان ، زالی زاده ، دباغ و عنايت زارع پرچم به دست راهنماي سرخ فردای مايند .
در شبي تار به هنگامی كه كركسان در خواب فرو رفته اند صاعقه خواهد رسيد و آنها را به خواب ابدي خواهد فرستاد.
صحرا نوراني مي گردد ، پرچمداراني سرخ درجلو فريادزنان ، تكبيرگويان ،رگبارزنان به پيش...
و بعد ازلحظه اي ديگر ، در گوشه گوشة اين صحرا از كرخه تا كارون ، از دزفول تا اهواز ، در پي يك باران لاله خواهد روئيد . لاله هاي سرخ ، بي دست و پا ، مشتها گره كرده ، دهانها باز ، چشمها بينا رو به آسمان ، در گوشه اي از اين صحرا ، در كنار يك نهر، در سكوت فرياد مي زنند كه :
برادر، اين نبرد در اينجا به پايان نخواهد رسيد ، نبرد ما نبرد هميشة تاريخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستيم . برادر ، رفتن ما رفتني براي حركت توست .
برادر ، ميروم تا تو بيائي ، اين راه اگر بي ياور بماند زندگي را از من دزديده اي .
من زنده ام ، در مرگ نيز زنده ام . اما برادر، زندگيم و حاضريم به يك سِرُم است . سِرُمي كه مبدأش بدست توست . سِرُمي كه رفتن مي خواهد ، شدن مي خواهد ، رفتني كه توقفي ندارد و توقفي كه جز مرگ من هديه اي ندارد .
برادر از تو چيزي نمي خواهم . غريب بودم ، غريبتر رفتم ، دوست ندارم در سوگم حتي گريه كني ، نيازي نيست ، گريه نكن ، حتي اگر در مرگ من كه مرگ نيست بخندي ناراحت نيستم ، از دردي بزرگتر در هراسم ، از رنجي بزرگ در وحشتم . از اينكه برايم بِگِريي يا بخندي بي خيالم . اما از اينكه فرداها ،در كوره راهها در شاديها ، در جشنها ، در مسير بزرگ زندگي بدست فراموشيم بسپاري در وحشتم . وحشتي كه زندگي را برايم مرگ مي كند و آخرت را نيز برايم دنيا .
برادر چيزي نداشتم ، پيامي نداشتم ، اما با رفتنم از دردي بزرگ بر خود مي نالم ، حس مي كنم فرداها ، در راهها وقتي زمان گذشته را از ياد مي برد و آينده ها فراموشكدة گذشته مي شود شهيدان از ياد مي روند .
اينكه مي گويم از يادم مبر ، برادر منظورم اين نيست كه گورستان را منزلگاه من بداني و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوي و گريه كني ! برادر ، ياد من راه من است .
از اينكه فرداها اينهمه خون برادرانم كه نويد دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از ياد رَوَد بيمناكم . از اينكه فرداها به ضعيفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالكان زمين شوند ، ضعيفان درد كشيدگان روزگار گردند ، شهيدان از ياد رفتگان شوند ، خون شهيدان به استهزاء گرفته شود ، زندگي در آن دنيا برايم تار مي شود .
در گوشه گوشة صحرا ، در دشت وسيع خوزستان، در كنار هر نهر ، در پاي هر كوه ، در پاي هرلاله ، خون عزيزي برزمين ريخته است. به هر كجا كه مي نگري ، جسم عزيزي لبخندبر لب تورا به سوي خود مي خواند .در ذره ذرة اين خاك خون عزيزان ماست. عزيزاني كه در غربت خاكِ خود جان سپردند .آنان كه حتي اجسادشان نيز بدست نيامد . هزاران نامدار آشنا ، آشنايان بيگانه اي كه قهرمانانه جان باختند .
در گوشه گوشة اين خاك خون شهيدان ماست . در كنج كنج اين صحرا ، در كنج كنج اين دشت به هرجا كه نِگَري ، به هر گوشه كه رَوي ، به هركجا كه نظر افكني ، شهيدي بي دست و پا ، بي سرو تن ، پاره پاره ، لبخند بر لب افتاده است. مشتها گره كرده ،دهانها باز، چشمها بينا،رو به آسمان ، در گوشه اي از صحرا ، در كنار يك نهر، در سكوت فرياد ميزنند كه :
اي برادر ، در زندگي باري از گناه را بر دوش كشيدم ، تو بدان راه نرو ، در غفلتها ياد خدا از زبانم بريد ، تو بر زبان خود جاري كن . فردا به آنهنگام كه لحظة مرگ ميرسد زندگي برايت چيزي نيست جز افسوس . غذايت و خوابت در اشك سپري خواهد شد . اما افسوس كه آن لحظه افسوس نيز جوابي ندارد .
برادر، در آرزوها و رؤياها گم شديم .در لحظة مرگ همة آرزوها و رؤياها و همة شيرينيهاي زندگي در مقابل يك آرزو مورد سؤال قرار مي گيرند . ديگر دنبال آرزوهاي ياوه نرو .
برادر ، از تو هيچ نمي خواهم ، حتي غم خوردن و بيادم اشك ريختن را از تو نمي خواهم . فقط يك چيز مي خواهم ، خواستني كه براي من نيست ، خواستني براي خودت ، برادر، تنها اين را مي خواهم ، من در آرزوها گم شدم ، در گناهان غوطه خوردم ، در منجلاب معصيتها خدا را به فراموشي سپردم ، شيطان غفلت ذكر خدا را در نظرم ذبح شرعي كرد . برادر، فقط اين را مي خواهم ، تو ديگر دنبال اينها نرو. نرو ، فرداپشيمان مي شوي ، پشيماني كه سودي ندارد ، دردي كه دوائي ندارد ، اشكي كه جوابي ندارد .
برادر، اگر بعنوان يك شهيد قبولم داري ، من نيز بعنوان يك پيام به تو ميگويم :
برادر زندگي چند صباحي بيش نيست ، چنان زندگي كن كه به لحظة وداع زندگي برايت افسوس نشود .
در كنج كنج اين صحرا ، در گوشه گوشة اين دشت به هركجا كه مي نگري در هرگوشه كه رَوي ، به هر محل كه نظر افكني ، شهيدي بي دست و پا ، بي سر و تن ، پاره پاره لبخند بر لب افتاده است ، مشتها گره كرده ، دهانها باز ، چشمها بينا رو به آسمان ، در گوشه اي از صحرا ، در كنار يك نهر در سكوت فرياد مي زنند كه : برادر راهم را ادامه بده. حسين بيدخ ــ- دزفول پادگان دوكوهه - گـردان بلال 15 / 12 / 1360
قطعه شعری از همکلاسی آسمانی « شهید حسین بیدخ »
زندگی می گذرد ، زندگی می گذرد
عده ای را در هوس ، عده ای نیز در نفس ، عده ای نیز تلاشی پیگیر
آنان که زندگی در هوسند ، زندانی زندان خویشتنند ، جملگی در قفسند
آنان که زندگی در نفسند ، زندگیشان آزاد ، اما از همه جا بی خبرند
آنان که بود زندگیشان یک جهاد ، زندگیشان هست تلاش ، می میرند ، می مانند
این را همه انسانها در تاریخ می دانند
اما افسوس ، صد افسوس که آدمها فقط تاریخ می خوانند
گر با مرگ من دین خدا احیا می گردد
و یا با مرگ من سیاه در بند آزاد می گردد
گر با مرگ من دشمن خونخوار ، خوار و رسوا می گردد
و گر با مرگ من سیاهپوستان در بند ، ضعیفان مستضعف ، به وضع فلاکت بار خویش آگاه می گردند
مسلسلها ، مسلسلها ، مرا به میهمانی خدا برید
وصيت نامه «شهيدحسين بيدخ»
كٌلٌ نَفسٍ ذائقة الموت هر نفسي مزة مرگ را خواهد چشيد .
آنان كه به هزاران دليل زندگي مي كنند نمي توانند به يك دليل بميرند و آنان كه به يك دليل زندگي مي كنند به همان دليل نيز مي ميرند .
بعد از يك عمر گناه حال بايد در يك آزمايش الهي آمادة سفر مرگ شوي ، بعد ازيك عمرمعصيت حال بايد افسوس يك عمر خطا را بخوري ، بعد از يك عمرخنده حال بايد نشست و بريك عمر اشتباه رفتن و نفهميدن گريست ، ديگر جاي خنده نيست، آخردليلي بر خنديدن نيست ، آخر در كجاي دنيا انساني كه بين بهشت و جهنم در رفت و آمد است ، خود را به خنديدن خوشحال مي كند .
هر نفسي مزة مرگ را خواهد چشيد ، براي عده اي مرگ گلوبند زيبائي است بر گردن دختران و براي عده اي مرگ خاري است در گلو كه هرگز پائين نمي رود .
عجيب است حال انسانهائي كه مي دانند مي ميرند و مي دانند محاكمه و به بند كشيده خواهندشد،اما باز نشسته اند و دست بر روي دست، مي خورند و مي خوابند و آسوده و بي خيال!
عجيب است داستان آدمي كه مي داند بعدازمرگ او را باز خواست مي كنند اما بي خيال در يك زندگي آسوده روز را به معصيت مي گذراند و شب آسوده همراه شيفتگان رؤياها به خواب مي رود .
بعد از يك عمر حساب نكردن حال بايد حساب پس داد ، حاسِبوُا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوُا ، ديگر چاره اي نيست جز گريه به حال خويشتن و افسوس بر گذشته هائي كه هرگز به عقب بر نمي گردد .
گناهاني كه تا ابد وسيلة شكنجه روح تو شده ، ديگر هيچ چاره اي نيست جز دعا كه ، خدايا، با عدلت با من رفتار نكن كه جز آتش جهنم نصيبم نيست ، با عفوت از من بگذر كه بجز عفو تو اميدي نيست .
خدايا ، گنهكارم ، خطا از من است مي دانم هميشه مغلوب نفسم شده ام ، خدايا از من در گذر كه جز گذشت تو منزلگاه من جز دوزخ چيزي نيست .
خدايا ، اي مهربانترين مهربانها ، ای عزيزترين عزيزانم ، ای زيباترين زيبارويان در نزدم ، اي پاكترين پاكان ،اي نويد دهنده ، ای برپا كننده ، اي هميشه زنده ، اي ميراننده ، اي سريع الرضا ، اي كاشف البلا ، اي گذرنده ، به هر نحو مي خواهي بكشيم ، بكشم ، به هر نحو مي خواهي ببريم ،ببرم .اگريك بار به مرگم راضي نيستي هر بار بكشم ، زنده ام كن ، باز بكشم ، حاضرم ، راضيم . فقط يك چيز از تو مي خواهم اي عزيز ، از من بگذر ، گناهانم را محو كن ، آتش جهنم را يار من مكن .
خدايا ، بار الها ، معبودا ، ايزدا ، اي يار صالحان ، اي با مؤمنين يار وبا مشركين خصم ، جز به تو اميدم نيست . اي خالق ، اي حاكم ، با عدلت با من حكم مكن . اي هميشه زنده ، زندگي آن دنيا را در دوزخ برايم مخواه . اي ميراننده ، مرگ مرا زندگي براي ديگران ساز . براي ملتم ،دينم و امتم . براي آن سياه در بند ، براي آن ضعيف بي چيز ، براي آن فقير غمين ، براي آنان كه جز اشك سلاحي ندارند و جز ذكر تو دوايي .
برادرم ، خواهرم ، مادرم اي پرورش دهندة روحم ، پدرم ، مارا فراري از مرگ نيست وبا مردن نيز فراري از حكم خدا نيست ، خوشا به حال آنان كه جز راه خدا راهي ندارند و جز ذكر خدا يادي .
پدرم ، مادرم ، برادرم ، خواهرم از اينان باشيد . به لحظة مرگ زندگي جز افسوس چيزي نيست ،خويشتن را بيابيد . به لحظة وداع گناهان گذشته معذب روحند ، زندگي را دريابيد.
به هنگام مردن از مرگ فراري نيست ، خدايي زندگي كنيد . چنان باشيد كه بقول امام علي (ع) براي هر لحظه مردن آماده باشيد .
دوربين فيلمبرداري خدا را كه هيچگاه نديدم ، حالا ديدم . گويي فرشتگانِ مأمور ، در حال گرفتن فيلم از مايند.برادرم،چنان زندگي كن كه هميشه دوربين خدا را در حال گرفتن فيلم از خود ببيني.
زياد مخواب كه فردا بايد سالها به زير خاك بخوابي ، زياد مخور كه براي خوردن وقتهاست ، زياد مخند كه دليلي بر خنديدن نيست ، هر چه مي كني بدان سرانجام ديدار آن دنياست .
مرگ را هميشه ببين ، با گذشت باش كه خدا نيز از تو بگذرد .
پدرم ، مادرم ، اگر در نزدتان عزيز نبودم و وجودم برايتان جز رنج هديه اي نبود ،خوشحال باشيد كه رفتم واگر در نزدتان عزيز و گرامي بودم ، بدانيد كه خدا سفارش كرده است از آنچه دوست داريد انفاق كنيد ، مرا انفاق در راه خدا فرض كنيد ، بهترين انفاقتان .
خواهرم ، حجاب تو سنگري آغشته به خون من است ، مي دانم بالا تر از آنهايي كه سفارش به پوشش و حجاب تو را كنم ، ولي بدان تفنگي كه در دست من است چادري است كه بر سر توست ، اگر ميل به حفظ سلاحم داري چادرت را سلاحم بدان .
برادرم ، زندگي چند صباحي بيش نيست ، نيامده ميگذرد ، آنچنان سريع ميگذرد كه رود به دريا مي پيوندد . چنان زندگي كن كه فردا براي رفتنت وحشتي نداشته باشي . برادر ، كوچكتر از آنم كه به تو چيزي ياد بدهم اما مي خواهم بگويم داستان قيامت داستان حقيقي است . اگر نمي داني سعي كن بداني ، اگر مي داني سعي كن ببيني و اگر مي بيني سعي كن عمل كني .
فردا دفتر چه اعمالت را جلويت باز مي كنند و تو چيزي نداري ، جوابي نداري جز يك كار ، افسوس ، افسوس ، افسوس بر عمري كه گذشت در كودكي بازي در جواني مستي ، در پيري سستي پس كي خداپرستي ؟!
برادرمي خواهم با زبان عاجزم و قلم ناتوانم برايت سفارشي كنم ، وصيتي نمايم ، پيامي دهم ، مي خواهم بگويم ، برادر ، روحانيتي كه كنون پرچمدار اين انقلاب است ، پيشرو اين اسلام است ، حفظش كن . در تضعيف و تكذيب آنان هرچه به تو گفته اند دروغ است ، بخدا آنها را ديده ام بر منبرها و در سنگرها ، با زبانشان و با سلاحشان ، ديده ام در جبهه ها ، جايي كه ما را توان و شهامت رفتن نبود آنها رفته اند ، به آنها احترام بگذار ، البته نه آنهائيكه از روحانيت تنها چيزي كه دارند عبا و عمامه اي است .
برادر امام را تنها نگذاريد كه فردا بايد به غم اين اشتباه افسوس ها بخوريد ، فقط اين را بدانيد كه اگر او نبود ما هنوزمي بايست سر صف سينماها به سر و كول هم زنيم و در سالن هاي قمار به دعوا بپردازيم و حس حقارت و كوچكي ما را عذاب دهد ، بخدا من او را افتخار دينم و ملتم ميدانم و باعث افتخار خودم . با جانم و ذره ذره وجودم ، در خوابم ، در زندگيم ، در شليكم، در نمازم ، به هنگام نيازم ، به هرزمان ، در هر كجا ، با هر زبان او را دعا مي كنم تو هم او را دعا كن ، اگر او نبود هنوز ما مي بايست ذلت پذيرش ظلم را بخاطر مصلحتي پوچ بپذيريم ، اگر او نبود ما از مسلمان بودن خويش هيچ نداشتيم ، جز نمازي كه نماز نبود و روزه اي كه جز گرسنه بودن فايده اي در بر نداشت .
نمي دانم تو او را ( امام خميني) چه ميداني؟
من اورا مسلماني مجاهد ، مجاهدي مؤمن ، مؤمني عابد ، عابدي سركش ، سركشي متواضع ، متواضعي پيروز ، پيروزي ساكت ، ساكتي خروشان ، و خروشاني ساكت مي دانم ، اورا دعا مي كنم تو نيز اورا دعا كن .
برادر وكيلت مي كنم از جانب خودم تا بعد از مرگم و شهادتم ، راهم را ادامه دهي ، امريكا را هميشه دشمن بدار ، سعي كن هميشه بمبي باشي تا هر كجا خواستي ضامن آنرا بكشي و هزاران كثيف را كه زندگي براي آنها چيزي جز نفس كشيدن نيست راحت كني .
برادر ، خون شهدا را هميشه عزيزدار. «پيمان مقدس ما خون من است . »
از يادم مبر كه محتاج بياد توام ، برادر هرشب جمعه بر سر قبرم ، منزلگاه ابديم حاضر شو ، برايم دعا كن ، دعا كن كه خدا از من بگذرد .
از كسي كينه اي ندارم جز دشمنان خدا ، آمريكا و شوروي و ابر قدرتهايي كه حاضرند هزاران نفر بميرند تا خود بر مسندي كه مسند نيست تكيه زنند .
به همه مهر مي ورزم جز دشمنان دينم ، ملتم ،رهبرم ، مكتبم و راهم .
برادر اگر امانتي نزدم داري يا از خانواده ام بگير يا در راه خدا گذر كن ، هر امانتي در نزدت دارم يا در راه خدا برايم انفاقش كن ويا به تو بخشيده ميشود .
همه را بخدا مي سپارم ، ازهمه شما طلب عفو و گذشت دارم .
خدايا به حال كسي كه جز اشك سلاحي ندارد و جز ياد تو دوايي ، رحم كن كه محتاج يك راحمم .
حسين بيدخ - 22 /12 / 1360 - پادگان دوكوهه اعزامي از دزفول
دست نوشته ها
زندگی را از من دزدیده ای!
لاله هاي سرخ بي دست و پا مشتها گره كرده ، دهانها باز ، چشمها بينا رو به آسمان . در گوشه اي از اين صحرا در كنار يك نهر در سكوت فرياد مي زنند كه :
برادر، اين نبرد در اينجا به پايان نخواهد رسيد ، نبرد ما نبرد هميشة تاريخ است ، تا ظلم هست جنگ هست و تا جنگ هست ما هستيم . برادر ، رفتن ما رفتني براي حركت توست .
برادر ، ميروم تا تو بيائي ، اين راه اگر بي ياور بماند زندگي را از من دزديده اي .
من زنده ام اما به یک شرط !
من زنده ام ، در مرگ نيز زنده ام . اما برادر، زندگيم و حاضريم به يك سِرُم است . سِرُمي كه مبدأش بدست توست . سِرُمي كه رفتن ميخواهد ، شدن ميخواهد ، رفتني كه توقفي ندارد و توقفي كه جز مرگ من هديه اي ندارد .
فراموشم مکن
از دردي بزرگتر در هراسم ، از رنجي بزرگ در وحشتم . از اينكه برايم بِگِريي يا بخندي بي خيالم . اما از اينكه فرداها ،در كوره راهها در شاديها ، در جشنها ، در مسير بزرگ زندگي بدست فراموشيم سپاري در وحشتم . وحشتي كه زندگي را برايم مرگ مي كند و آخرت را نيز برايم دنيا .
حس می کنم شهیدان روزی از یاد می روند!
برادر چيزي نداشتم ، پيامي نداشتم ، اما با رفتنم از دردي بزرگ بر خود مينالم ، حس ميكنم فرداها ، در راهها وقتي زمان گذشته را از ياد مي برد و آينده فراموشكدة گذشته ميشود شهيدان از ياد ميروند .
یاد من راه من است
اينكه ميگويم از يادم مبر ، برادر منظورم اين نيست كه گورستان را منزلگاه من بداني و هر شب جمعه در آنجا حاضر شوي و گريه كني ! برادر ، ياد من راه من است .
پیشگویی !
از اينكه فرداها اينهمه خون برادرانم كه نويد دهندة هزاران لاله در بهاران فرداست ، از ياد رَوَد بيمناكم . از اينكه فرداها به ضعيفان نَرِسَند ، ثروتمندان مالكان زمين شوند ، ضعيفان درد كشيدگان روزگار گردند ، شهيدان از ياد رفتگان شوند ، خون شهيدان به استهزاء گرفته شود ، زندگي در آن دنيا برايم تار ميشود .
وصایا
یک دلیل ، هزار دلیل
آنان كه به هزاران دليل زندگي مي كنند نمي توانند به يك دليل بميرند و آنان كه به يك دليل زندگي مي كنند به همان دليل نيز مي ميرند .
دوربین فیلمبرداری خدا
دوربين فيلمبرداري خدا را كه هيچگاه نديدم، حالا ديدم . گويي فرشتگانِ مأمور ، در حال گرفتن فيلم از مايند، برادرم چنان زندگي كن كه هميشه دوربين خدا را در حال گرفتن فيلم از خود ببيني .
خواهرم ! حجاب!
خواهرم ، حجاب تو سنگري آغشته به خون من است ، مي دانم ، بالا تر از آنهايي كه سفارش به پوشش و حجاب ترا كنم ، ولي بدان تفنگي كه در دست من است چادري است كه بر سر توست ، اگر ميل به حفظ سلاحم داري چادرت را سلاحم بدان .
تفسیر امام خمینی (ره)
نمي دانم تو اورا چه ميداني ؟ من اورا مسلماني مجاهد ، مجاهدي مؤمن ، مؤمني عابد ، عابدي سركش ، سركشي متواضع ، متواضعي پيروز ، پيروزي ساكت ، ساكتي خروشان ، و خروشاني ساكت مي دانم ، اورا دعا مي كنم تو نيز اورا دعا كن .
بمب باش!
سعي كن هميشه بمبي باشي تا هر كجا خواستي ضامن آنرا بكشي و هزاران كثيف را كه زندگي براي آنها چيزي جز نفس كشيدن نيست، راحت كني .
عجیب است!
عجيب است حال انسانهائي كه مي دانند مي ميرند و مي دانند محاكمه و به بند كشيده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روي دست ، مي خورند و مي خوا بند وآسوده و بي خيال !
نام: حسین بیدخ
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲/۱/۱۳۶۱
محل شهادت: تپه چشمه
عملیات : فتح المبین (یا زهرا )
محل دفن: شهید آباد
مسجد حجت بن الحسن (عج)